به گزارش خبرنگارخبرگزاری«حوزه»، نشست علمی- تخصصی با عنوان« نقد و بررسی معنویت مدرن » با عنوان سلسله بحث های نقد و بررسی معنویت مدرن از امروز شروع شد و قرار است که ادامه نیزداشته باشد، بحث امروز عنوانش " توصیف و نقد مختصر نظریه آقای ملکیان در رابطه با معنویات بی نیاز از دین در قالب پروژه معنویت و عقلانیت" میباشد.
مقدمه کارشناس حجت الإسلام غفاری قره باغ
عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در ابتدای این جلسه با بیان این نکته که اساسا پروژه "عقلانیت و معنویت" که تحت عنوان کتابی از طرف استاد ملکیان مطرح شده، چیست؛ گفت: این کتاب چه هدفی را دنبال میکند وقتی امروزه موضوع عرفان، موضوعی مورد اقبال بین جوامع میباشد. وی همچنین طرح این نشست با این عنوان را امید بخش برای اقدام سازنده تر علمی در آینده دانست.
این استاد حوزوی با بیان این نکته که باید بین مفهوم عام معنویت مدرن و پروژه عقلانیت و معنویت استاد ملکیان تفاوت قائل شد، افزود: یک مسأله به نام معنویت مدرن بنا دارد بعد حاکمیت سکولاریسم و تفکیک دین ازهمه حاکمیت های اجتماعی در غرب توانمندی این ایده از حذف دین در ساحت های فردی را نیز نشان داده و این حوزه را نیز به چنگال خویش درآورد؛ بر این اساس است که در قرائتهای سکولاریزم، دین از همه ساحتهای اجتماعی حذف می شود و دیدند در این زمان فطرتا انسان یک خلأ روحی و روانی را احساس می کند و بنابرین باید نهادی به عنوان تغذیه کننده بعد عرفانی بدل از دین بشری وجود داشته باشد تا حتی در جنبه های فردی نیز هیچ کس نتواند الهی بیاندیشد و الهی باور کند.
در تحلیل این معنویت مدرن دو مسأله راشنالیسم و سابجکتیویسم که هردو به نوعی بر درون گرائی انسان تأکید دارند دست به دست هم میدهند و اومانیسم را در جامعه پایدار می کنند؛ از طرفی راشنالیته می گوید معرفتی معنا دار است که قابل دسترس عقل بشری قرار گیرد و از سویی نگاه سابجکتیو درون را برای امور انسانی اصل قلمداد میکند.
به نظر ما اصولا همه نظریات مدرن برخاسته از این دو مبنای اومانیستی است.
در ایران نیز می توان ادعا کرد استاد ملکیان عهده دار این مهم شدهاند تا نظریهای منطبق با فضای اومانیستی البته منطبق برفضای خودش ارائه کند. این را نیز باید بگوییم که ایشان جزء شخصیتهای فاخر علمی هستند و آنچه در این جلسه بحث می شود صرفا یک بررسی عالمانه حول نظر ایشان میباشد.
نفی دگر اندیشی در پروژه معنویت و عقلانیت
می توان گفت یکی از مبانی اصلی این نظریه نفی دگر اندیشی در حوزه عرفان میباشد که ایشان صریح میگویند؛ ما باید دنبال این باشیم که خودمان راضی باشیم نه هیچ دگری که ادیان مطرح کرده اند اعم از خدا و اهل بیت علیهم السلام و مسیح و موسی و این معیار قرار دادن خود شخص، از نظر منطقی دست ما را میگیرد و ما را به سبجکتیو و درون محوری میرساند.
مقدمه حجت الإسلام جعفری
عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی (ره) نیز دیگر کارشناس این نشست علمی بود وی در ابتدای این جلسه با بیان سیر تاریخی عرفانهای کاذب خاطر نشان کرد: بعد از کنار گذاشتن دین درر قرن 19 (حدود سال 1840 ) در حقیقت نظریه پردازان غربی جنبش های نوینی در رجوع به معنویت را راهاندازی کردند ولی این برگشت دیگر برگشت به دین نبود و با توجه به ضربات سهمگینی که به دین مسحیت وارد شدهبود دیگر اینجا این رجوع، رجوع به دین نمی توانست باشد.
این جنبشها گاها با دست آوردهای روانشناسانه بشر رویکرد عمیق تری در زمینه پاسخگویی به این سوالات پیدا کردند که عمدتا تکیه و تأکید همه این این جنبشها بر نگاه سکولار داشتن حتی در این حوزه فردی استوار است.
نفوذ این جریان إلحادی در کشور ایران
در کشور ما نیز آن 7 و یا 8 مبنای اساسی مدرنیته اعم از سکولاریسم، راشنالیسم و اومانیسم ولیبرالیسم و سابجکتیویسم و پلورالیسم و... که دنیا را تحت تاثیر قرار داده بود توسط برخی از افرادی که می خواستند جمع بین دین و تجددشان با پایه قرار دادن تفکر مدرن باشد، مطرح شد.
اینها معتقد بودند ما باید آموزه های دینی را بازخوانی کنیم تا ما میرسیم ولی اساسا برای دین نیز وزنه و ارزشی قائل بودن مثل دکتر سروش و جناب شبستری ولی حدود 17 سال قبل پروژه جدیدی در فضای روشنفکری توسط استاد ملکیان به نام "معنویت و عقلانیت" مطرح شد که نگاهی نو به این مسأله داشت.
روشنفکران قبل از استاد ملکیان جمع بین دین و تجدد را مطرح میکردند و البته میگفتند که باید دین را با عقلانیت جمع کرد ولی چناب ملکیان معتقد بودند ما نمیتوانیم دین را به عنوان یک نهاد کارآمد به حساب بیاوریم و می گفتند ما باید از دین گذر کنیم و این دین دیگر کارآمدی ندارد!!
چرائی عدم کارآمدی دین در نگاه ملکیان
گفتیم که جناب آقای سروش و شبستری دنبال جمع بین دین و عقلانیت مدرن بودند ولی ملکیان اساسا میگوید این دو قابل جمع نیستند و عنوانی که پروژه ایشان در اینجا دارد عنوان "عقلانیت و معنویت" است البته در ابتدا این پروژه بحث این کتاب دین عقلانیت یافته بود که حدود 16 سال قبل مطرح شد ولی بعد ها برای اینکه با پیشرفت این نظریه عملا کنار گذاشتن دین مطرح بود، عنوان به عقلانیت و معنویت تغییر نام پیدا کرد.
در این نظریه معنویات پاسخگوی چرائی زندگی و عقلانیت پاسخ گوی چگونه زیستن است، چرا در نظر وی دین کارآمد نیست؟ برای پاسخ به این سوال باید گفت وی معتقد است هدف اصلی دین آرامش زائی است و این آرامش از هر راهی ممکن است بدست بیاید واساسا اسلوب خاصی ندارد و اینکه ادیان این هدف اساسی خود را از دست دادهاند ودیگر آرامش بخشی روانی برای انسان ایجاد نمیکنند!! فلذا باید پروژهای را طرح کنیم که ما را به آرامش برساند حال اینکه این آرامش بی متد و بی فرایند را چطور میخواهیم وراء دین ایجاد کنیم و اینکه اساسا آیا ما هستی شناسی آرامش کردهایم که بینیم آیا رسیدن به آرامش قاعده ای دارد؟ و اینکه آیا دین آرامش زائی خود را از دست داده یا بشر دین گریز غربی و مبانی دین گریز غربی آرامش را از انسان سلب کردهاند و اینکه با کدام اسقراء یا استدلال می گویید دین امروزی آرامش زا نیست!؟ مواردیست که ما جوابی از ایشان درمورد این پروژه موارد دریافت نکردهایم.
عین تعبیر ایشان در این مسأله این است که معنویات نحوه مواجه با جهان هستی است که در آن با رضایت خاطر باید زندگی کرد و البته این آرامش سازگار است با اینکه زندگی فقط این جهانی و مادی باشد یعنی حتی کافر هم میتواند به این آرامش برسد.
دبیر: استاد غفاری به نظر شما این پروژه عقلانیت و معنویت چه مولفه هایی دارد؟
در پاسخ سوال شما باید گفت با توجه به مکتوبات ایشان در این مورد شش مولفه برای این پروژه مطرح شده است؛
مولفه اول؛ عقلانیت
دکتر جعفری توضیح خوبی در این مورد داشتند در تکمله سخنان ایشان یاسد بگویم آی ملکیان در چند جا تاکید می کنند که منظورمن از عقلانیت، تبعیت کامل از استدلال است و در عبارت دیگر می گویند یعنی محق بودن در عقیدهمندی نسبت به یک گزاره و در مورد محق بودن بین حق معرفت شناسی با سائر حقوق بشری مثل حق روانشناختی فرق قائل میشوند چرا که در مثلا حق روانشناختی ما به اشخاصی در فضای احساسات اجازه میدهیم تا حرف بزنند ولی لزوما حرف آنها را تایید نمیکنیم و لذا ایشان در کتاب "راهی و رهائی ص 269 " گفتند که محور حق معرفت شناس است.
تاثر ملکیان از مبانی وجود گرائی فرد محوراگزستانسیالیستی
نکته ای که نباید مغفول واقع شود، گرایش ایشان به اگزستانسیالیسم است هرکس که آثار ایشان را بخواند این مطلب را به خوبی درک میکند و میبیند که ایشان به شدت به ایمان گرائی معتقدند چرا که عقل ما گاهی ممکن است به عجز و ناتوانی خودش اقرار کند و قاعدتا در اینجا باید موضع سلبی داشته باشد، ایشان دراین گزارههای خرد گریز به دلیل تمایل به اگزستانسیالیسم و ایمان گرائی گزینه «بهداشت معنوی» را مطرح می کنند.
ایشان جایگاه ایمان را همین میبینند جایی که صدق گزاره و صدق نقیض گزاره را فراهم آورد و ایشان در نوشته «سازگاری معنویت مدرنیته» به این مطلب اشاره کرده اند.
مولفه دوم؛ اصالت زندگی
زندگی اصیل به این معنی است که انسان معنوی به درک خودش وفادار باشد و وفاداری خودش را در إزاء وفاداری به دیگران از دست نمیدهد وی در اینباره میگوید در فهم سنتی از دین آدمی باید از طلب رضای هر دگری دست بردارد خواه رضایت خدا باشد یا معصومین یا هرچه ادیان مطرح کنند، باید دست بردارد و از مناعت طبع دور است که انسان برای دیگری کار کند واین دیگری در ادیان مختلفند و زندگی توحیدی یا هر دگر اندیشی را زندگی عاریتی مینامد که اهالی آن، اهل بی دلیل حرف زدن و بی دلیل شنیدن هستند.
بنابرین آنها بیشتر به دنبال انباشتن هستند و آنها با انواعی از اقوال مواجهند که خودشان برای خود نه اندوخته اند ولی انسان معنوی تابع تجربه خود میباشد.
سوم؛ نفی تعبد
انسان معنوی انسان عقلانی است و اونباید بدهکار دیگران باشد و او زمانی سخن دیگران را می پذیرد که علت آن سخن را بفهمد
(خبرنگار خبرگزاری حوزه؛ ما در نقد این سخن نیز می گوییم امروزه انسان مدرن تقلیدهای بی شماری در زندگی روزمره انجام میدهد واساسا مسائل کاملا تخصصی شده است ونه تنها تخصص در یک علم مطرح است بلکه تخصص در موضوعات یک علم مطرح است و مثلا ما در مساله طب یا وقتی ماشینمان خراب است به نظریات بی شمار متخصص متعبدیم و طرح این مسأله از سوی ایشان جز برای فرار از تعبد به الله و اولیای او در تخصص این اولیا در امر دین نیست وإلا بشر امروز در تمام مسائل انسان شناختی و معرفت شناختی و مادی و معنوی تابع نظر متخصصین است، چه اینکه خود ایشان این اجازه را بر کسی که عوام باشد و درس نخوانده باشد نمی دهد که این نظرات ایشان را به سبب تخصصی که ندارند، نقد کند!)
چهارم؛ کاهش متافیزیک
ایشان این را هم به عنوان مولفه چهارم ذکر کرده اند که البته با سیر منطقی باید این مولفه جزء آثار بحث ذکر میشد نه مبانی آن.
وی معتقد است در این مولفه از پروژه او متافیزیک به اندازه قابل توجهی کاهش مییابد و متافیزیک سنگین دین به کنار میرود.
وی یکی از جهات دگماتیسم و جزم اندیشی دین را همین میداند و معتقد است که شخص دیندار فکر میکند متافیزیک، دین او را می توان اثبات کند و هرکسی با این متافیزیک ناسازگار است را معاند با حق میپندارد، ولی اگر میفهمید که همه متافیزیکها یا به یک اندازه مدلّل و یا به یک اندازه بی دلیلند در این حالت مخالف را معاند نمیخواند.
(خبرنگارخبرگزاری حوزه؛ اشکال این نکته را دکتر جعفری در ادامه بیان خواهند کرد بعلاوه اینکه این سخن علی فرض صدقش صحت نظریه شما را نیز به باد میدهد و ما می توانیم بگوییم نظر شما نیز به اندازه همین نظریه ها مدلل است! پس چرا مخالفین خویش را در این نظریه وراج و گیج و ابله خطاب کردهاید!؟)
همین که شما میخواهید یک انسان معنوی بشوید مهم است ولی اینکه این توجه به معنویت شما را به چه میرساند، مهم نیست!! و حتی انسان کافرهم اگر تصمیم بگیرد معنوی زندگی کند و در روند زندگی خود یک فرایندی را فراهم کند، کافی است و نتیجه مهم نیست و مهم همان روندی است که در آن حضور دارد فرایند مهم است نه فرآورده و معنویت گاهی شما را به کفر خواهد کشاند و حتی معتقد است که چگونگی فرایند تنها با در نظر گرفتن آرامش معنی پیدا می کند وهیچ راه الزام آوری و فرایند ضروری وجود ندارد!
گزینه پنجم؛ نداشتن دغدغه عالم پس از مرگ
گفتیم در نظر ایشان نگاه متافیزیکی به اندک مقدار خود میرسد و معنویت باید دغدغه اکنونی پیدا کند و این که در عالم بعد چه اتفاقی میافتد برای انسان معنوی وعدهای نسیه است و بسا محقق شود و بسا محقق نشود و انسان معنوی معتقد است که با معنوی شدن در همینجا باید دنبال شادی و آرامش باشد.
گزینه ششم: نفی مختصات محلی و تاریخی
همه مختصات حذف میشود و مسأله تاریخیت در ادیان نهادینه شده ولی برای معنویت این اصلا هیچ اهمیتی ندارد و ممکن است ویژگی تاریخی من با ویژگی تاریخی شخص دیگر متفاوت باشد. و ایشان اخیرا مراسم عزاداری سید وسالار شهیدان را نیز زیر سوال برده و اینگونه مسائل را خلاف نشاط دانسته اند!!
استاد جعفری نیز در ادامه یک مولفه به این مولفه ها افزودند:
مولفه هفتم؛ ایمان ناواقع گرایانه
ایمان شخص مومن واقع گرایانه است ولی جناب ملکیان در واقع در فضای مدرنیته واقعیت را به عنوان امر ثابت نمی پذیرند و این تفکرات ازعقبه نسبی گرائی شدیدی برخوردار است.
شخص معنوی مدرن این ایمان واقعیت محور را نمیتواند قبول کند ولذا ای ملکیان اسم مقاله خود در اینباره را «دویدن در پی آواز» نام نهادند حقیقت مقاله از این اسم ظاهر است اینکه شما فقط میدوید در پی این آواز هستید ولی هرگز به آن نمیرسید یعنی فرایند مهم است با کارکردی که دارد و آن کارکرد آرامش روان است ولی فرآورده چه باشد اساسا هیچ اهمیتی ندارد.
در توضیح این نظریه باید توجه داشته باشیم که ایمان ناواقعگرا با شک همعنان است و تلازم دارد و شخص مومن میتواند محتوای ایمان خود را عوض کند و ما میگوییم وقتی دریای هستی این انسان معنوی توام با شک است متلاطم است و شما نمیتوانید او را آرام کنید و اشکال دوم اینکه این نظریه مبتنی براین است که امید و آرامش و شادی برای جامعه بیآفریند ولی باید ببینیم آیا در جهت تحقق امید وآرامش وشادی می توان از ایمان ناواقع گرایانه استفاده کرد؟
حجت الإسلام گلی دبیر جلسه برای روشن شدن نظریه استاد ملکیان قسمتی از متن کتاب ایشان را قرائت کردند: «به نظر من این معنویت و عقلانیت در کشورهای اسکاندیناوی[1] جا افتاده است ولی در کشور من نه معنویات تمام عیاری موجود است و نه عقلانیت تمام عیاری و علت عقب ماندگی ما تعبد به دین است»
ولی ما در نگاهی به آمار و وضعیت این کشورها میبینیم که در این کشورها تنها 30 در صد از مردمشان اعتقاد به خدا دارند و در نظر ایشان این مردم توانستند بین معنویت و عقلانیت جمع کنند قابل توجه است که این کشورها که در صدر شادترین کشور های دنیا با مبانی غربی قراردارند، از جهت بحث آمارطلاقشان جز ده کشور اول میباشند و در بحث فرزندان نامشروع نیز بیش از 50 در صد مردم این کشور برا اساس نظر سنجی های معتبر دنیا ولد نامشروع( بر اساس همان مبانی مسحیت) هستند!! سوال بعدی بنده از استاد غفاری این است که به نظر شما آیا این معنویت مدرن توانسته زندگی را معنی دار بکند؟
معنی زندگی باید تحلیل شود من معتقدم دو معنی برای معنای زندگی می توان معتقد بود معنی اول هدفمندی است و معنی دوم از معنا نظر دارد به مقوله چرائی زندگی و اساسا جایگاه من در این دنیا کجاست و چرا باید اینجا باشم؟
معنویت مدرن به نسبت دین آیا می تواند این آرامش را ایجاد کند و به زندگی معنی بدهد، ارزش و هدف زندگی با توجه به نگاهی که دین میدهد کاملا جنبه معنائی زندگی برآورده میشود.
همه عالم ناشی از ید قدرت و تدبیر امور است و او منشا همه زیبائی هاست و آنچه از او صادر میشود هم زیباست و براین اساس هدف زندگی خود را مییابد که به عالی ترین درجه زیابئی و لذت و کمال برسد که تقرب به آن منبع است. و هدفی است که ارزش زیستن دارد و در این فضا مقوله رنج هم جایگاه خود را مییابد و نگاه شخص مومن به رنج نگاه ابتلائی است و اساسا نگاه انسان مومن دینی به رنج مقام شر گونه نیست هیچ جا تعبیر شر نیامده است تعبیر سختی دارد ولی تعبیر شر ندارد و جهان بینی مومن این است که کل عالم زیباست و رنجهای آن نیز زیباست. آیا معنویت مدرن که حیث هستی شناسی را از بین میبرد می تواند رنج ها را به معنی دقیق کلمه تحلیل کند چون در زندگی این جهانی که تزاحم حقوق و محدودیت عالم مطرح است هرگز این رنج ها از بین نمیروند!!
سنگینی یا سبکی متافیزیک معیار حقانیت معرفت شناسی نیست
و اینکه ایشان میگویند متافیزیک دینی سنگین است، یعنی چه و آِیا سنگینی فلسفه ای دلیل بر محق نبودن است!!؟؟ ملاکی که استاد ملکیان مطرح کرده اند درحقانیت معرفت شناسانه دخلی ندارد و نکته بعد اینکه با کدام ترازو متافیزیک را کشیدید و میگویید که این سنگین و آن سبک است و از کجا میگویید که متافیزیک خود معنویت مدرن، سبک است!؟ شما مدرنیسم را پذیرفته اید و میگویید که برخی مسائلش اجتناب ناپذیر است و یکسری ویژگی های اجتاب پذیر دارد که هفت شاخه اصلی آن در بالا ذکر شد که در توضیح هریک از این جنبه ها هزار هزار صفحه مطلب نوشته شده است!
مجموعه اجتناب پذیر و اجتناب ناپذیر مدرنیته متافیزیک فوق العاده سنگینی است و همه بحث های انسان شناسی و هستی شناسی و معرفت شناسی را در خود جا داده است!!
تنظیم : حامد حسن زاده
[1] اسکاندیناوی (به انگلیسی): Scandinavia منطقه ای با جزنیات خاص تاریخی و فرهنگی در شمال اروپا و دربرگیرندهٔ سه کشور سوئد، نروژ و دانمارک است. البته گاهی اوقات کشورهای فنلاند، ایسلند وجزایر فارو را نیز به دلیل تناسبات زیاد فرهنگی و تاریخی با این سه اقلیم در زمره کشورهای این منطقه قرار میدهند.